ولی حتی نمیدونم چرا
انگار که یه بازی فکری بین خودم و کسی که باعث میشه به اون چیزی که میخوام نرسم راه میندازم و میذارم اون فرد ببره
و اون وقت من بازنده ام
و من مظلومم
و می تونم به خودم اجازه بدم از اون فرد ناراحت باشم
می دونم اگر یکم زور بزنم به اون چیزی که میخوام می رسم ولی چیزی که لایه های مخفی تر مغز میخواد یه فرصته برای ناراحت بودن از اون فرد
می دونم که بهتره آدم خواسته هاشو بشکافه به عمقش پی ببره و سعی کنه ایراداشو اصلاح کنه
ولی این تمایل برای خودتنبیهی گاهی انقدر آدمو از درون خسته میکنه که تسلیمش میشم
کاش امشب زیر ستاره ها بودم و با خیال خوش شهاب بارون رو میدیدم
نه اینجا تو اتاق و جلوی لپ تاپ
آسمون رو نگاه کردم، انقدر آلودگی نوری زیاده که حتی سیستم کیسه خواب روی پشت بوم هم کمکی نمی کنه
شکلات تلخ های اوستا رو سق زده و میگیریم به چپ
escapist...